داستان سونیا

این داستان را وقتی بیست سالم بود نوشتم. فردای روزی که «سه قطره خون» صادق هدایت را خواندم، به سرعت و با تمام ادراک جوشیده از درونم نوشتم. اولین بار در وبلاگ، بعدتر در Google Plus و فیسبوک منتشر شد. حالا اینجا می‌گذارم. بسیار دوستش دارم. درست وقتی بیست ساله بودم. داستان سونیا یادمه اون قدیما وقتی می رفتم تو بازار چه، کف زمین پر از خطوط ضرب دری از آب بود....