اصولاً، ماتریس میدان رسانش یا Lead Field Matrix (LFM) ماتریسی است که رابطه رسانایی یا معکوس مقاومت را نشان می‌دهد. به این معنا که اگر یک دوقطبی با دامنه واحد (یعنی جریان الکتریکی) را در یک موقعیت در مغز (به عنوان مثال، در ماده خاکستری و کورتکس مغز) در نظر بگیریم، سیگنال ولتاژ دیده شده و اندازه‌گیری شده در یک الکترود چقدر است. برای محاسبه LFM، نیازی به سیگنال‌های EEG یا MEG نیست و به جای آن، به موقعیت و جهت دوقطبی‌های جایگذاری یا شبیه‌سازی شده و همچنین به مدل‌سازی دقیق از سر و موقعیت الکترودهایی که قرار است برای اندازه‌گیری استفاده شود، نیاز است. نکته‌ای که در اینجا می‌خواهم تاکید کنم، موقعیت و جهت دوقطبی‌هاست. اگر موقعیت و جهت مشخص و معلوم باشد، می‌توان LFM را محاسبه کرد. اما اگر موقعیت دوقطبی‌ها مشخص و ثابت در نظر گرفته نشوند،LFM به صورت پارامتری بیان می‌شود. حالا همین نکته در واقع کمک می‌کند تا دو رویکرد کلی و سردستی را برای موقعیت‌یابی منابع الکترومغناطیسی مغز درک کنیم.

به طور کلی، دو رویکرد برای موقعیت‌یابی منابع الکترومغناطیسی مغز وجود دارد: یکی دیپل یا دوقطبی جریان معادل و دیگری منبع پخش شده. در رویکرد دوقطبی جریان معادل، که به طور خلاصه به روش دوقطبی هم معروف است، موقعیت و جهت دوقطبی ها معین نیستند و در نتیجه LFM به صورت عددی قابل محاسبه نیست و به صورت پارامتری قابل بیان است. در واقع وقتی از دوقطبی جریان معادل صحبت میکنیم، منظورمان این است که در یک ناحیه خاص از کورتکس، تعدادی منبع محدود منجر به تولید این جریان معادل شده اند ولی مکان و جهت این منابع معین نیستند. یک نمونه مهم از این رویکرد دوقظبی جریان معادل، روش شکل دهی پرتو یا Beamforming است.