مکانیک کوانتوم یه پروسیجیره! حالا برای این که بفهمیم پروسیجر چیه باید ببینم پروسیجر از کجا میاد؟ پروسیجر از پروسید میاد، یعنی پیش رفتن یا جلو رفتن. پس میشه کوانتومی پیش رفت! در کجا؟ در واقعیت به پیش رفت یعنی در reality. پس مکانیک کوانتوم یه روش خاص برای نگاه کردن به بخش ویژه ای از واقعیته. خب حالا شاید خیلی ها فکر کنن، مکانیک کوانتوم، پیشبینی یا پریدیکشن چیزایی هست که قراره اتفاق بیفته! ولی در عمل این نیست! در واقع بخش پیشبینیش درسته ولی پیشبینی احتمال های چیزهای معین هست یا نتایج معین هست. پس چیزاها و نتایج معین هست! این که پیش بینی کنیم کدوم اتفاق می افته کار کوانتوم نیست بلکه پیشبینی احتمال هر یک از این نتایج یا چیزها کار کوانتومه. حالا هر چه قدر اندازه رخداد ها و چیزها کوچیک بشه، کوانتومی فکر کردن بیشتر به کار میاد. خب احتمالات و قوانین ریاضیاتی حاکم بر احتمالات که قطعی هستن یعنی تصادفی نیست یعنی دترمینیستیک هستن. منظورم اینه که فرمول های محاسبه احتمالا ریجیده همون جور که قوانین ماکروسکوپیک قطعیه بعضی جاها. پس بهتره این جوری بگم که هیشکی نمیتونه بگه یک فوتون کجا برخورد میکنه ولی میشه محاسبه کرد که فوتون با چه احتمالی یه جای خاص برخورد میکنه. حالا چی تعیین میکنه که یه فوتون کجا فرود میاد؟ کوانتومی فکر کردن جوابش اینه که: شانسِ محض شانس خالص Pure chance! این همون کامنتی هست که انیشتین به ماکس بورن گفت: من قانع شدم که خدا تاس نمی اندازد.

خب کوانتومی فکر کردن دو تا سیستم نیاز داره. یکی سیستم آماده سازی و یکی سیستم اندازه گیری. سیستم آماده سازی جایی هست که داره اتفاقات می افته، تمام اتفاقایی که مثلا برای من رخ داده تو زندیگم یا اتفاقای خاصی که داره برام می افته. یه سیستم یا یه محیط دیگه من نیاز دارم که حالا در مورد اتفاقا فکر کنم یا محاسبه کنم و یا ارزیابیشون کنم. لزوما سیستم اندازه گیری من همون سیستمی نیست که داره اتفاقا اونجا میافته. ساده ترش این که ممکنه اتفاقات زندگی من داره با یه پروسیجری رخ میده ولی من دارم با نگاه بیرونی از محیط اندازه گیری با یه پروسیجر دیگه اون رو اندازه میگیرم یا ارزیابی میکنم. هر چه قدر دنیای کوچیک تر و ساب اتمیک باشه، اندک فاصله هم فاصله زیادی محسوب میشه. پس میشه گفت این دو محیط خیلی از هم دورن و در واقع هیچ ربطی به هم ندارن یه جورایی!

حالا بعدش آپارتوسی که داری تو سیستم اندازه گیری در نظر میگیری مثلا همون پرتاب فوتون را باید یه جوری به زبان ریاضی بیان کنیم. حالا همین آپارتوسی که داری بررسی میکنی در دنیای اندازه گیری هم حضور داره اونجا هم باید به زبان ریاضی بیان بشه. پس مثلا اگر یه اتفاقی رو در نظر گرفتی باید سعی کنی در هر دو سیستم اماده سازی و اندازه گیری، به زبون ریاضی بیان کنی. حالا من که نمیخوام فیزیک کوانتوم رو در کانتکست اصلی خودش بحث کنم. من میخوام در مورد رویکرد کوانتومی فکر کردن در زندگی خودمون گپ بزنم. پس قرار نیست ما همه چیو به زبان ریاضی تبدیل کنیم که اصلا یه چیز تخیلی هست نه؟ ولی غرض این که تا جایی که بشه بهش مثل یه مدل ریاضی نگاه کنیم. در هر دو دنیا! برای این کار باید بیشتر به پارامترها دقیق فکر کنیم. مثلا در مثال فوتون، فاصله و فرکانس و … مهمه تا بشه به زبون ریاضی بیانش کرد. یه چیز دیگه که مهم هست اینستراکشن های اندازه گیری آزمایش هست.

بازم هم تاکید میکنم، کوانتومی فکر کردن، به معنی پیشبینی تمامی احتمالات هست و نه پیشبینی نتیجه!

خب اینجا من باید در مورد یه اصلاحی بگم که خودم هم تازه باد گرفتمش: تفسیر کپنهاگی که که یه سری اصول داره ولی خیلی مرز معینی ندازه و یه جورایی فازی و مبهمه. تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم میگه که تیوری کامله چون در هر آزمایشی کار میکنه یعنی با تجربه واقعی کوریلیت میکنه و نه به خاطر اینکه میاد تمام جزئیات اتفاق رو توضیح بده. یعنی مکانیم کوانتوم کار میکنه ولی لزوما نمیدونه جرا و با نیمخواد توضیح بده همه چی رو یا نمی تونه. این همون چیزی هست که تو زندگی هم باهاش میتونیم از این نقطه نظر و پرسپکتیو ببینم. این که ما باید همه چی رو توضیح بدیم به خودمون و یا این که داشتن جزئیات تمام در مرود یه چی مهمه یا نیازه؟ یا صرفا باید جوری هر کاری رو مدیریت و پیش برد که کار کنه؟!

خب همین کامنت مثلا به دنیای همشو مصنوعی و شبکه های عصبی عمیق هم وارده که بیشتر این ها کار می کنه ولی نمیتونه توضیح بده چرا کار میکنه هر چند خود من شخضا به توضیحش علاقه دارم و ریاضی دان های خاضی هم هستم که روی قستمت توضیح پذیری شبکه های عصبی یا روش های دیگه هوش مصنوعی می پردازه. این عدم توضیح دادن مکانیم کوانتوم، کامنت و نقدر دیگه ای از انیشتین بود: مکانیم کوانتوم چیزها رو توضیح نمی ده. من عمدا دارم از واژه چیز استفاده میکنم. چون thing خیلی واژه مهمیه تو انکلیسی که شوربختانه در فارسی به درجه ای از بی ارزشی رسیده تا به حدی که مثلا به اینترنت چیزها علاقه نشون داده شده که بگن اینترنت اشیا ولی چیز مفهوم فراگیر تری هست نسبت به شی. در واقع ما با subsumtion طفیم اینجا یعنی شی سابسام میشه با چیز. انیشتین علت این که کوانوتم چیزها رو توضیخ نمیده رو جنین عنوان می کنه که کوانتوم با رفتار انفرادی طرف نیشت بلکه با رفتار گروهی طرفه. خب خیلی ساده ار فکر میکنم و اصلا با کوانتوم کاری ندارم. رفتار گروهیی منو یاد بازی فوتبال میندازه. یه رفتار فوتبالی میتونه منجر بهشه مثلا یه تیم ببره. ولی وقتی میخواهیم توضیح بدیم که چرا تیم برده مولفه های زیادی درگیره و هر منتقد یا هواداری فوتبالی فقط میتونه بعضی از مولفه ها رو توضیح بده و تمام اون رو. ولی هر چه قدر از گروه به فرد نزدیک میشیم این کار راحت تره و راحت میشه توضیح داد. هر چند وقتی خود یک فرد رو هم میخوای ارزیابی کنی دوباره، زیر مولفه های زیادی میاد تو کار که دولتره خودش این فرده ساب سام میکنه چیزای کوجیکتر رو مثل قدرت بدین، هوش، تکینیک هران جیز عجیب عریب دیگه اگه بخواهیم واقعا قضیه رو برک دان کنیم. پس درواقع انگار وقتی رفتار گروهی میشه توضیح رفتار سخت میشه و اینگار پیچیدگی بیشتر میشه. جوری که یه چیزی کار میکنه ولی نمی دونیم چرا! این بماند توضیح یه پدیده یا یه چیز در کوتیشن یه چیزه و تفسیرش یه چیز دیگه.

پس تا این جا بیاین این جوری با هم تا کنیم که مکانیک کوانتوم در پیشگویی رفتار گروهی کار درسته! یه مفهوم مهم دیگ های هست که کوانتومی فکر کردن روش تاکید داره اینه که سیستم مشاهده شده و مشاهده گر با هم فرق دارن و جدا هستن. ایم واژه مشاهده فکر کنم میتونه اصل مطلب observation رو برسونه و من ازش زیاد استفاده خواهم کرد. حالا هیجان انگیز ترین حرفم اینه: این محیط مشاهده گری و مشاهده شدن با محیط اماده سازی و اندازه گیری که قبلا گفتم فرق دارن و یکی نیستن! سکسیه نه؟